خرید خانه تجربه ف. ابوالحسنی

379
داستان خرید خانه

تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده بودم و تقریبن یکسال بود کار می کردم . از همان اول هم خرید خانه را یک سرمایه گذاری می دانستم در روزنامه ها بدنبال خانه و آپارتمان بودم یادم می آید که منطقه پونک تبلیغ گذاشته بودند با پانصد هزار تومان خانه بخرید و من حقوقم تقریبا صد هزار تومان بود. منطقه پونک و یا جنت آباد در آن زمان آباد نشده بود. به مادرم گفتم و او گفت در آن بیابان چه کسی زندگی می کند. خلاصه خانه نخریدیم و مستاجر هم بودیم و خانه گران شد و روزهای سخت مستاجری که یکهو همچی چند برابر شده بود.

دوباره بعد از چند سال پولها را جمع کردیم و گفتیم خانه بخریم فکر می کنیم سال هشتاد و هفت بود چند خانه پیدا کردیم البته خانه ها را در منطقه ده و خیابان های قصرالدشت و هاشمی و سپه نگاه می کردیم به بانک مسکن مراجعه کردیم هنوز پانصد هزار تومان وام مسکن می داد و در همان زمان بانک پارسیان وام پنج میلیون تومانی می داد که اگر چهارمیلیون هم رویش می گذاشتیم می شد نه میلیون تومان و یک خانه تقریبن چهل یا پنجاه متری می شد خرید.

در این میان برادرم هم می خواست خانه بخرد که مادرم به او کمک مالی کرد و ما خودمان باز نتوانستیم در تهران خانه بخریم. و خانه گران شد. تا اینکه یک روز به بانک مسکن رفتم و دیدم در آنجا در اندیشه خانه پیش فروش می کنند و بله ما یک خانه در اندیشه از بانک مسکن شرکت سرمایه گذاری مسکن خانه پیش خرید کردیم و بعد از چند ماه تحویل دادند و از تهران به اندیشه کوچ کردیم.

زندگی در اندیشه برای من سخت بود چرا که محل تحصیل و کارم تهران بود به همین دلیل بعد از دو سال از اندیشه به تهران برگشتیم و در تهران خانه رهن کردیم. و خانه اندیشه را برای فروش گذاشتیم که بتوانیم در تهران خانه بخریم.

خانه اندیشه فروش رفت و پولش تقریبا شد پانزده میلیون تومان که در همان موقع در تهران خانه در همان منطقه ده حدود بیست میلیون تومان بود. اما باز خانه گران شد و یک هو سه برابر خانه بیست تومانی شد شصت میلیون تومان و پول ما همان پانزده میلیون و حدوده پنج میلیونی که بابت رهن خانه داده بودیم.

خلاصه داستان سخت شد و در همان موقع یکی از آشنایان نزدیک خانه می ساخت و پول لازم بود و ما یک واحد حدود ۵۵ متری به قیمت شصت میلیون تومان در سال ۹۰ یا ۹۱ پیش خرید کردیم. و کل پانزده میلیون تومان را به عنوان قسط اول پرداخت کردیم و قسط اخر هم وام بانک مسکن شد به میزان سیزده میلیون تومان بنابراین در حدود سی میلیون تومان یا بعبارتی دو قسط پانزده میلیونی به فاصله های چهارماه کم داشتیم. و حقوق من در آن زمان برابر پانصد هزار تومان شده بود.

کفش اهنی به پا کردم و از این بانک به آن بانک اواره که وام مسکن پیدا کنم و در آخر شرکت ما با بانک مسکن یک قرار داد بست که به پرسنل وام خودرو بدهد و در آنزمان با لطف و همکاری همکاران من بعنوان نفر چهارم معرفی شدم تا از بانک یک وام هفت میلیونی بگیرم و خلاصه تقریبا پانصد هزار تومان وام بابت مستند سازی خودرو و دریافت وام بدون سند خودرو خرج شد و من برای قسط اول تقریبا هشت میلیون تومان دیگر کم داشتم شروع کردم به تمام دوستان و اشنایان زنگ زدند که پول میخواهم صد تومان دویست تومان و همین جور کم کم پول هشت میلیون درست شد و حقوقم در شرکت به یک میلیون تومان رسید. اما همه اینها برای قسط اول که بالخره پرداخت شد و ماند قسط سوم و پانزده میلیون دیگر.

با خودم گفتم که من با یک کار نمی توانم این پول را درست کنم باید کار دوم پیدا کنم و بله شروع کردم به ترجمه هرشب ده صفحه یا بیست صفحه ترجمه می کردم و همان موقع یک پروژه ترجمه به من داده شد که از همان پروژه ترجمه سه میلیون تومان در یک ماه درآمد کسب کردم.

کار دیگری که کردم دنبال کار با حقوق بالاتر بود و درس فوق لیسانستم هم تمام شده بود و کار خوبی با درآمد خوب پیدا کردم و به شرکتی که در ان بودم گفتم که من تقاضای افزایش حقوق دارم مدیرعامل گفت شما اگر کار بهتر پیدا کردی برو ما حقوقمان همین است پانزده روز بعد به مدیرعامل گفتم من کار خوب پیدا کردم و می روم که آن موقع دیدن داشت.

به محل کار جدیدم که رفتم بعد از یکماه به مدیرعامل مراجعه کردم و گفتم من پول لازم دارم گفت چقدر گفتم یازده میلیون تومان و حقوقم یک میلیون پانصد بود بالخره مدیرعامل با برگشت یکساله با وام موافقت کرد و من توانستم قسط اخر را هم درست کنم.

و در نهایت در سال ۹۲ یا اواخر ۹۱ خانه دار شدیم.

 

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید