پلان تیپ

پلان تیپ یک ابداع امریکایی است .معماری که از هر نوع یکتایی و عنصر شاخص‌ تهی شده است. پلان تیپ به جهان جدید تعلق دارد.

پلان تیپ

اندیشه‌ی پلان تیپ شفادهنده است؛ پایان تاریخ معماری است، چیزی جز خنده‌ای بر طلسم پلان غیر تیپ نیست. پلان تیپ پاره‌ای از آرمانشهری است که وجودش تکذیب شده آینده است.

درست همانگونه که “ انسان سرخورده” [بی‌هویت] بر ادبیات اروپایی چنگ انداخته، ساختمان امریکایی نیز در طلب “پلان بی‌هویت” است. از اواخر قرن نوزدهم تا اوایل دهه ۱۹۷۰، یک قرن امریکایی هست که پلان تیپ از شکل اولیه‌ی تالار کلیسا [باسیلیکا] (خلق بی‌رحمانه‌ی فضای همکف در میان تکثیر عمودی سایت موجود) به واسطه‌ی فضای روان شاهکارهای اولیه‌ای چون ساختمان RCA (1933)- پله‌های برقی آن، آسانسورهایش، آرامش‌ ذِن مانند سوئیت‌های اداری‌اش – تا اوج مقطعی ساختمانهایی مانند ساختمان Exxon (1971) و ساختمان تجارت جهانی (۷۳-۱۹۷۲) توسعه یافته است و همه‌ی این‌ها با هم گواهی بر کشف و تسلط یک معماری جدید است.(که اغلب اعلام شده اما هرگز در مقیاس پلان تیپ صورت خارجی پیدا نکرده است.

پلان تیپ

جاه طلبی پلان تیپ، قلمروهای نوینی را برای سطوح صاف و روان فرآیندهای جدید خلق می‌کند،که در این صورت فضای ایده‌آلی برای کار می‌باشد. اما کار چیست؟

به طور فرضی محدود کننده‌ترین برنامه، حقیقتاً خام‌ترین نوع برنامه است. کار هیچ تقاضایی را ایجاد نمی‌کند. معماران پلان تیپ، راز کار را فهمیدند: ساختمان اداری اولین برنامه‌ی کاملاً تجریدی‌ را ارائه می‌دهد که معماری خاصی را ایجاد نمی‌کند و تنها عملکرد آن، این است که به اشغال کنندگان اجازه‌ی حیات می‌دهد. کار می‌تواند هر نوع معماری را مورد هجوم قرار دهد. جدای از این ابهام، پلان تیپ خط مشی خاصی ایجاد می‌کند.

ریموند هود، از ابداع کنندگان پلان تیپ، آن را به شیوه‌ای زیرکانه تعریف کرد: “ پلان از اهمیت ابتدایی برخوردار است، زیرا تمام فعالیت‌های ساکنین بر روی کف انجام می‌شود.” (پلان تیپ سکوهای گوناگون دموکراسی قرن بیستم را فراهم می‌کند.

پلان تیپ یک معماری مستطیل شکل است؛ که هر شکل دیگری- حتی مربع- آنرا از تیپ بودن خارج می‌کند. این پلان محصول دنیای (جدیدی) است که بسترها بجای آنکه یافت شوند، ساخته می‌شوند.

پلان تیپ

این طرح در بهترین شکل، نوعی بی‌طرفی افلاطونی به ما می‌آموزد؛ و نقطه‌ای را که عقل‌گرایی،‌در میان عقلانیت و کارآیی صرف و سودمندی، حالتی رمزگونه به خود می‌گیرد، نشان می‌دهد.

پلان تیپ حداقل توده‌ها را دارد؛ هر چند از آغاز ظاهر سودگرایانه‌ای در آن پنهان بود، اما در پایان عصر پلان تیپ، یعنی دهه شصت میلادی، سودگرایی به عنوان علم احساس برانگیز هماهنگی و تناسب به کار برده شد- شبکه ستونها، مدول‌های نما، تایل‌های سقف، لوازم نورپردازی، خروجی‌های الکتریکی، کف‌سازی، مبلمان، رنگ‌بندی، دستگاههای تهویه مطبوع- که اینها فراتر از ظواهر عملی در حوزه‌ی یک واقعیت عینی و خالص می‌باشند. شما فقط می‌توانید در پلان تیپ حضور داشته باشید، نه بخوابید، بخورید، یا عشق بورزید.

پلان تیپ عمیق است. پلان تیپ فراتر از یک فرضیه‌ی ساده‌ی انسان‌گرایانه پیش می‌رود که تنها با ظاهر [بیرون] بنا ارتباط داشته باشد- به اصطلاح واقعیت- که شرط لازمی برای شادمانی و بقای بشر است. (اگر آن [فرضیه] درست است، پس اصلاً برای چه بسازیم؟ و به هر حال، آیا خسارتهای بیرونی- مانند سوراخ شدن لایه ازن ، کربن اشباع شده، گرم شدن جهانی- تا به حال به خوبی اثبات نشده است؟

تهویه مطبوع که شرط اجتناب‌ناپذیر پلان تیپ است، روند تقسیم (هوا) را بگونه ای تحمیل می‌کند که همبستگی‌های نامرئی، بخش‌های مشترک یک جاذب هوایی را که در مجموعه ی قدرتمندی طرح شده‌ است ، توصیف می‌کند، مانند ملکول‌های آهن که میدان آهنربایی را شکل می‌دهند. پلان تیپ به طرز شجاعانه‌ای دنیای منظم سالهای پیشین را بسط می‌دهد.

پلان تیپ غربی است. هیچ معادلی در هیچ فرهنگ دیگری مانند آن وجود ندارد. خودش به تنهایی نشان مدرنیته است. در بعد همیشه فزاینده‌ی پوسته و هسته- پتانسیل پنهان عمق- پلان تیپ برتری مصنوعی به واقعیت باقی مانده را آشکار می‌کند، چه پذیرفته بشود و چه نشود، باورهای درست تمدن غربی، به عنوان منبع جاذبه و کشش جهانی پلان تیپ وجود دارند.

پلان تیپ می‌داند که چه چیزی را معماری اروپایی هرگز نخواهد آموخت: تناسب مدولار که در لبه ی شکست به تعویق افتاده‌ای است، عقب‌نشینی موقتی از مرزهای آشوب است.

پلان تیپ در روش مطلقاً ناشیانه‌ ی افلاطونی- اروپایی شبکه‌بندی نمی‌شود (سیستمی اخلاق‌گرایانه برای سنجش بی‌تناسبی‌ها و لذا ایجاد عدم راحتی) بلکه به عکس، از طریق توسعه‌ی اسباب ضد ایدئولوژیکی مهار می‌شود، مانند فلسفه‌ی متافیزیکی که هاله‌ای از پیچیدگی در اطراف خود دارد و آنرا در کنار جسمی هندسی قرار می‌دهد، یا به جسمی که ذاتاً در هم ریخته است، ظاهری مدولار می‌بخشد.
پلان تیپ خنثی است، اما بی‌نام و نشان نیست. مکانی برای عبادت است. بسیار ساده‌تر از یک صومعه، اعداد و ارقام بسیار بزرگتری را با هم وفق می‌دهد، یک کلیسای قرن بیستمی بدون اصول تعلیم.

اگرچه تأکید اصلی پلان تیپ بر انتزاع است، اما لوله‌کشی آب و فاضلاب هم وجود دارد. وجود پس‌ماندهایی که بشر را هنوز هم مانند حیوان می‌‌نمایاند، انکار نمی‌کند.

چیدمان‌های معمارانه‌ای بدیع و خلاق در حد مینیاتور، شکل پیچیده‌ اما قابل فهمی است که رابطه بین ناحیه‌های عالی مرتبه و نواحی ناخالص و کم اهمیت پلان تیپ را فراهم می‌آورد.

این فضاها- دستشویی‌ها، آبریزگاهها، آبدارخانه‌ها، راه‌پله‌های خدماتی،انبارها- مناطق حفاظت شده‌ای برای همه‌ی آن جنبه‌های اولیه هستند که استثناء از آن به شیوه‌ی صریح و درست کار بستگی دارد.

پلان تیپ برای جمعیت‌ اداری، مانند کاغذ گراف برای یک منحنی ریاضی است. خنثی بودن آن‌، خصوصیاتی مانند: اجرا، رویکرد، جریان، تغییر و تحول، انباشتگی، کاهش، عدم ظهور، جهش، نوسان، شکست، تردید، تغییر شکل را به ثبت می‌رساند. پلان تیپ به سختی توانایی شخصیت بخشیدن به پس زمینه را دارد.
پلان تیپ بر تکرار- آن پلان n ام است: تیپ بودن، آنجا باید خیلی باشد- و ابهام دلالت دارد: برای تیپ بودن، باید به اندازه‌ی کافی تعریف نشده باشد. پلان تیپ حضور چیزهای دیگری را فرض می‌کند، اما در عین حال اظهار می‌کند که تعداد دقیق آن مهم نیست.

پلان تیپ × n (تعداد طبقات)= یک ساختمان (به سختی می‌شود دلیلی برای مطالعه معماری یافت!

طبقاتی که بوسیله‌ی آسانسورهایی به هم وصل شده‌اند و هر صدای زنگ با احتیاط، رسیدنی پایان‌ناپذیر را گوش زد می‌کند.

پلان تیپ

پلان تیپ اسطوره‌ی معمار را به عنوان سرچشمه‌ی ذخائر نامحدود یکتایی تهدید می‌کند. همانند یک صحنه‌ی جنایی، حذف همه‌ی شواهد و نشانه‌های آشکار جنایتکار، پلان تیپ را تعیین هویت می‌کند؛ موسسان آن از معماران پیشروی بودند که به عنوان حذف کننده مطرح شدند. معماران ناشناخته‌ای- مانند بانشفت، هرسیون و آبراموتیز، امری روت- حرکت‌های کم‌رنگ را چنان موفق نشان می‌دهند که آن حرکت‌ها اکنون کاملاً فراموش شده‌اند.

این معماران توانایی خلق زمین ‌های باز خود بخودی (میدان‌های حقیقتاً فرحبخش داخلی که در دسترس هر کس در طول عمرش می‌باشد) را داشته‌اند،‌ بدین معنی که تکمیل در کمیت- تریلیون‌ها هکتار- بیست و پنج سال، بله‌ بدون اغراق، غیر قابل تصور شده‌اند.

پلان تیپ در حالی که با امنیت تمام در قلمرو بی‌فرهنگی پنهان شده است، در حقیقت وابستگی خود را به هنرهای دیگر پنهان کرده است: قرار دادن هسته در کف یک کشش سوپر ماتیستی دارد، پلان تیپ معادلی از موسیقی بدون آهنگ، تداوم، شعر ملموس و هنر خالص؛ معماری به منزله‌ی تکرار یک چیز است.

پلان تیپ تا اندازه‌ی ممکن خالی است: یک کف، یک هسته‌، یک محیط و حداقل ستونها. همه‌ی معماری‌های دیگر در مورد گنجایش، جا، منزل،‌ رویداد و اتفاق است؛ پلان تیپ در مورد حذف، تخلیه [عوامل کمتر در محیط داخل] و بی‌اتفاقی است.

معماری به شیوه‌ای که هر انتخاب، راه به تقلیل راه کارها می‌برد، شگفت‌انگیز است. ضمناً بر نظامی از تصمیم‌های این و آن/ یا که اغلب‌ ترسناک‌ و نابهنجار است،‌ دلالت دارد، حتی برای یک معمار)هم چنین است

معماری‌های دیگر از آینده پیشی می‌گیرند؛ پلان تیپ- هیچ انتخابی باقی نمی‌گذارد- آن را به تعویق می‌اندازد، آن را برای همیشه باز نگه می دارد.

تأثیر جمعی همه‌ی آن تهی بودن‌ها – این عدم تعهد سیستم گونه – به شکل متناقض نمایی متراکم است. مرکز شهر امریکایی مجموعه ا‌ی بی‌روح از پلان‌های تیپ است، سلسله‌ای از ابهامات، میان تهی است.

آیا ساختمان اداری می‌تواند پیشروترین گونه‌شناسی باشند؟ نوعی گونه‌ی معکوس که در تعریف هیچ کدام از کیفیت‌ها را ندارد؟ از اثرات پلان تیپ، به عنوان مهمترین برنامه‌ی جدید عصر مدرن، عدم برنامه‌ریزی است. پلان تیپ اصلی‌ترین جهش و تحول در یک زنجیره است که حالت شهر را دگرگون کرده است. تمرکز بر پلان تیپ، آسمان خراش بوجود آورده است: یکپارچگی بی‌ثبات؛ انباشت آسمان خراش‌ها، تنها حالت شهری “جدید”: مرکز شهر، که با تعداد و کمیت تعریف می‌شود تا شکل‌گیری فرمال ویژه‌ای. این مرکز یکتا و یگانه نیست بلکه جهانی است، یک مکان نیست بلکه یک حالت است.

پلان تیپ، تقریباً بی‌تأثیر از تنوع محلی، شهر را بی‌‌هویت ساخته است، [مانند] یک شئی غیر قابل تشخیص. پلان تیپ یک تغییر ناگهانی و بزرگ است که جهش مفهومی را تحریک می‌کند: نوعی فقدان کمیت که به سادگی از اندیشه‌ عقلانی جلوگیری می‌کند، یا آنرا پایمال می‌کند.

چه نوع ناامنی بحران پلان تیپ را به راه انداخت؟ از کجا فساد آ‎غاز شد؟ آیا بالاترین پیشرفت آن بود که خنثی بودن را به گمنامی تبدیل کرد؟ آیا پلان بدون کیفیت ، انسان های بدون کیفیت خلق کرد؟ آیا فضای پلان تیپ، فضای رشد انسان را در کیسه ی پشمی خاکستری بوجود آورد؟ ناگهان، نقشه‌ی هندسی کاغذ شطرنجی را به خاطر فقدان شخصیت سرزنش کرد.

انکار اینطور بود که پلان تیپ باعث خلل انسان‌های کاریکاتور مانند یقه سفید، عکس‌های خانواده‌های پایمان شده، اخم کرده می‌شود که اینک- پس از ۲۰ سال- دفاتر مکرراً به انبارهای یادگارهای شخصی و انفرادی تبدیل شده، که همچنان حاوی مقادیر زیادی از یادگارهای زنده‌ی جان اشخاص است.
محیطی که چیزی را تقاضا نمی‌کند و همه چیز می‌دهد، ناگهان مانند ماشین آزاردهنده ای برای غارت کردن هویت دیده شد.

در اروپا، پلان های تیپ وجود ندارد.

در قرن بیستم، معماران اروپایی‌ رویای اداره ها را تصور می‌کردند. در ۱۹۲۱ میس اصلی‌ترین پلان غیر تیپ را در خیابان فردریک تصور کرد؛ در ۱۹۲۹، ایوان لئونیدف اولین قالب اداری را برای مسکو پیشنهاد کرد، به نام خانه‌ی صنعت. مستطیل‌های آن بعنوان پلان تیپ سوسیالیستی تصور شده بود: یک ناحیه موازی که مجددا تمام اسباب مورد نیاز زندگی روزانه را تعریف می‌کرد- استخرها، تخت‌های آفتاب گرفتن، خوابگاههای کوچک- تا چرخه‌ای فشرده‌ و بیست و چهار ساعته برای کار در جهت زندگی خلق کند و نه برای زندگی در جهت کار.

در ۱۹۷۰، گروه آرشیزوم پلان تیپ را به عنوان شرط نهایی تمدن(غربی)، یک آرمانشهر از هنجارها تعبیر کرد.

از آن زمان، تنها سوژه‌ی معمارانه و واقعاً جدید این قرن، به طور پایان‌ناپذیری به نام ایدئولوژی مورد نقد نامنصفانه‌ای قرار گرفته است- ساکنان آن “برده” ، محیط آن “بی‌شکل” و مجموعه‌ آن “زشت” .

اروپا از شکست فاجعه‌آمیزی در تطبیق دادن – اندیشیدن- رنج برده است. تنها گونه‌شناسی‌ای که ظهور آن چه از لحاظ معماری و چه شهرسازی کنترل ناپذیر بود.
پلان تیپ زیرزمین را مورد تعرض و فشار قرارداده، – از پا در آوردن تکه‌های بزرگ و بزرگتر جوهره‌ی تاریخی، و مورد تجاوز و تاخت قرار دادن همه‌ی مرکزها- یا آن را به حاشیه تبعید کرده است.

برای اداره‌ها ، اروپا یک پلان را تکثیر می‌کند که از زمان رنسانس شناخته شده است: یک راهرو با اتاق‌هایی در هر دو طرفش. (آیا رابطه‌ای بین سلول شخصی و غیبت مکرر و مشهور جمعیت اداری اروپاییان غربی وجود دارد؟

اداره‌های اروپا ضعیف هستند به ضعیفی جوهره‌ی تاریخی‌شان. اروپاییان نور روز و هوا نیاز دارند، حتی یک تخمین ساده از سطح فضاهایی که به نور گیر اختصاص یافته‌ این نیاز را روشن می‌کند. این نیاز دکورهای بسیاری را تخریب خواهد کرد تا آنها را مجدداً از وضعیت تاریخی‌شان مطمئن سازد.

جایی که اداره امریکایی یک سری توده‌ی انتقادی را جمع می‌کند، [ مثل یک گروه، یک بلوک اداری تشکیل می‌دهد] اداره اروپایی آنها را از هم جدا می‌کند. ساده‌ است، برای اینکه تصور می شودکارهایی که در یک سیستم اداری اتفاق می‌افتند، نامناسب هستند، ما بدیهایمان را در مقیاس کوچکتر می‌خواهیم.

مسائل معیوب و مازوخسیتی در این رابطه وجود دارند که در مورد کمیت پایین جوهر فضا می‌باشند که در جهان قدیم زاده شده‌اند- حتی به نام هویت.

بانک مورگان کوششی برای یک پلان تیپ در اروپا است. یک ساختمان بلند مرتبه است- بلوکی از پلان‌های تیپ. از آنجائیکه این پروژه در آمستردام و حوالی محدوده‌ی معروف برلاگ واقع شده است –ترکیبی شکننده از محورها، پیوستگی‌ها، هماهنگی‌ها و کنترل‌ها- درجه توافق و تطابق اجرای وظایف شهری مشخص را تقبل می‌کند: گوشه‌ای خالی شده از تلاقی دو دیوار بلند است که میدان مهم برلاگ و ورودی را تعریف می‌کند – حفره‌ای که کمترین ارتباط را با درون برقرار می‌کند؛… از سوی دیگر، ساختمان به سادگی در فضای اداری خلاصه شده است. ابعاد آن بگونه‌ای انتخاب شده‌اند که قادر به ایجاد حداکثر تنوع در قرارگیری مبلمان باشیم، معرفی این ساختمان در هلند، بسیار غیر معمول بود(و سرانجام بدون استقبال). طبقه‌ای که بالا می‌رود، شرایط مشابه سرویس‌دهی را در سرتاسر سطح توزیع می‌کند. ستونها کمترین دخالت ممکن را دارند. پلکان شیشه‌ای تنها عنصر ارتباط دهنده‌ی طبقات است. از آنجا که این پروژه در اروپا است، یک محدودیت‌ ارتفاعی تحمیل شد.

منبع : سایت عمران پویا